۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

كورش كبير چنين مي گويد ( كورشنامه )


كوررش كبير پس از به سلطنت رسيدن با تمامي دشمنان سرزمين پارس مانند امپراطوري هاي ماد ، و بابل وارد جنگ شد و بدون اينكه يك قطره خون بريزد با منش خوب و دعوت به دوستي بر آنها پيروز شد ؟
----------------------------
در فرهنگ و ادبيات پارسي و اوستايي بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست و ملاك درفرهنگ ايراني انسانيت مي باشد نه جنسيت ، به طوري كه معنث و مذكر در ادبيات گفتاري و نوشتاري و عمومي ما فرق ندارد ، مثلا وقتي مي گوييم او رفت ॥او مي تواند هم مذكر باشد هم معنث و تنها زبان دنيا هستيم كه با وسعت زياد در ادبيات براي اشيا و اجسام جنسيت قائل نيستيم و اين مسئاله به فرهنگ و آداب ايراني بر مي گردد چون در ايران زنان هميشه در برابر مردان بوده و هر حقوقي كه يك انسان بايد مي داشته شامل هم مرد و هم زن مي شده...حتي در زبانهاي انگليسي وفرانسه و آلماني و ايتاليايي و عربي و غيره هم براي ضماير، مذكر و معنث وجود دارد، اين مساله از ضعف زبان فارسي نيست ؛ چرا كه ما معادل خانم و آقا ( كدبان و كدبانو ) را درفارسي داريم و هر جا كه لازم باشد جنسيت فرد را مشخص نماييم ، از اين واژگان استفاده مي نماييم و جالب اينكه بعضي كشورها زبان خود را كاملترين ادبيات معرفي مي كنند و اين در حالي است كه اكثر واژه و هجا ها را نمي توانند ادا كنند...شما كدام اروپايي و يا اسيايي را مي شناسيد كه بتواند واژه ايران را مثلما تلفظ كند؟؟ اما يه ايراني ميتواند سخت ترين واژه ها را تلفظ نمايد।

---------------------------------------------

آيا مي دانيد از زمان كورش كبير تا اواخر ساسانيان و اوايل ورود اعراب به ايران ما پادشاه زن درايران داشتيم و آنها به تنهايي حكومت يك منطقه( ساتراپ) را بدست داشتند كه البته زير نظر شاه شاهان و شاه بزرگ ايران اداره مي شد؟

--------------------------------------------

آيا مي دانيد وقتي كورش كبير بر سپاه ماد لشگر كشيد ، و قبل از جنگ به آنها پشنهاد برابري برادري را در سايه يك كشور بزرگ را داد ، فرمانده ارتش ماد ( آژي دهاك)از اسب فرود آمد و بر پاي كورش عادل بوسه زد و سرزمين ماد را تسليم كورش كرد و هيچ خوني ريخته نشد و مردمان ماد نيز شادماني كردند ؟ و كورش به آنها هديه و محبت ارزاني كرد ؟و بعد از تسليم شدن امپراطوري ماد آنها كه نيز از اقوام اريا بودند بدون اينكه دچار خشم و غضب پادشاه ايران شوند توانستند شهروند ايران زمين باشند و حتي عضو خاندان سلطنتي گردند و در خدمت سربازي سپاه ايران استخدام شوند...پس از شكست ماد توسط كورش بزرگ مادها بدون هيچ گونه تبعيضي عضوي از خاندان پادشاهي ايران گرديدند।

---------------------------------

بخشي از وصيتنامه كوورش كه توسط مادام ديالا فوا ترجمه شده است :فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك بسپارند ، تا اجزاي بدنم ، ذرات خاك ايران را تشكيل دهد

--------------------------------

وفات كوروش بزرگ :

كوروش بزرگ بنياد گذار كشور ايران، مردي كه عموم تاريخ نگاران او را �انديشمند، دادگستر و مهربان� توصيف کرده اند در مارس سال 530 پيش از ميلاد 9 سال پس اعلام امپراتوري ايران درگذشت । وي يازده سال پس از ايجاد دولت واحدي از سه طايفه مهاجر قوم آرين- پارس، ماد و پارت - شهر بابل (در جنوب عراق امروز و پايتخت يک امپراتوري به همان نام) را تصرف و در آنجا در اكتبر سال 539 پيش از ميلاد ايجاد امپراتوري مشترك المنافع ايران را اعلام كرده بود।امپراتوري ايران در زمان كوروش كه نام او در غرب با قلب تلفظ حروف يوناني، سيروس و سايرس، تلفظ مي شود از هند تا مرمره و از سيحون (سير دريا) تا درياي سرخ امتداد داشت। كوروش براي اخراج طوايف آرال كه در آسياي ميانه وارد سرزمين هاي امپراتوري پارسها( تاجيكستان امروز و نواحي اطراف) شده بودند به اين منطقه رفته بود كه به سوي او كه سوار بر ارابه بود و سربازانش را در ميدان جنگ هدايت مي كرد زوبيني پرتاب شد و عمر وي پايان يافت। با وجود درگذشت كوروش، سربازان او جنگ را بردند । آرالي ها تمدني عقب مانده و غير قابل قبول براي ايرانيان داشتند و كوروش مايل به آلوده شدن ايرانيان به اين تمدن از جمله همبستر شدن با زنانشان مقابل چشم ديگران نبود।موسس كشور ايران كه مادرش ماد و پدرش پارس بود در ميدانهاي جنگ،هميشه در ميان سربازان بود و از آنان جدا نمي شد و جان خود را بر سر همين روش گذارد । او بارها گفته بود كه نبايد سرباز جان بركف نهد و بجنگد و افتخار پيروزي نصيب شاه شود كه دور از ميدان جنگ در چادر خود درميان نيروهاي محافظ و اسبان آماده براي فرار مي آسايد।جنازه كوروش همچنان كه وصيت كرده بود به پاسارگاد پارس منتقل و مدفون شد و آرامگاه او تا به امروز باقي مانده است و پس از وي پسرش كامبيز دوم (كامبوزبا، كمبوجيا - كمبوجيه هم تلفظ شده است) بر جاي او نشست كه مصر را ضميمه امپراتوري ايران كرد.كوروش هنگام تعيين محل دفن خود از اين كه براي مدتي بسيار طولاني جسد او قطعه زميني را از ثمر دادن باز مي دارد از مردم ايران ( قبلا ) پوزش خواسته بود.كوروش جهاني فكر مي كرد و همه ملتها را متساوي الحقوق مي دانست و عقيده به ايجاد يك دولت جهاني داشت تا جنگها و خونريزي ها پايان يابد و يک قانون واحد حاكم بر روابط ملتها باشد . اعلاميه او پس از فتح بابل كه سلطانش به آزار دادن ساير ملل و نيز اتباع خود شهرت داشت، نخستين منشور ملل متحد شناخته شده و نگهداري مي گردد.كوروش پس از تصرف هرسرزمين كه مي كوشيد با كمترين تلفات انساني صورت گيرد ، رهبري آن ملت را تغيير نمي داد، آداب و قوانين و دين ايرانيان ( آيين زرتشت) را به آنان تحميل نمي كرد . وي شورائي از اين رهبران به رياست خود تشكيل داده بود و امپراتوري او در حقيقت يك جامعه مشترك المنافع بود و شرط عضويت در اين جامعه دادن آزادي به مردم خود ، بر قراري حكومت قانون ، منع بردگي و قطع ظلم و تعدي بود. ارتش كوروش سربازان اسير را به بردگي نمي فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمي كرد . يهوديان در كتاب مقدس خود كوروش را آزاديبخش و او را يك مسيح خوانده اند. كوروش اسيران يهودي دولت بابل را آزاد كرد و به وطن خود بازگردانيد و با پول ايران شهرهايشان را كه به دست سلطان بابل ويران شده بود مرمت و نوسازي كرد.طبق نوشته برخي از مورخان، فوت كوروش در چهارم مارس اتفاق افتاد